از وقتی خواست که من مسئول عشق ورزی به بندهی طفل معصوم ش بشم تاحالا، باورم نمیشه او به روسفیدی و سربلندی و خوشی بنده ش راغب که نه مشتاق نباشه، باورم نمیشه ...
+وقتی به دنیا اومد، بعد از اون همه سختیها واون نه ماه سستیهای یکی پس از دیگری و اون ساعات آخر و اون دردها، وقتی عالم رحم از وجود این بندهی خدا خالی شد، وقتی ورود یک بندهی خدا رو به دنیا، با چشم خودم دیدم، درحالیکه بخشی از عالم قبل و بعد از میلادش بودم، هنوز ادب نشده بودم، ولی حیرت کردم، حیرت، حیرت...
حالا من اینجام خدا، نیازمند کمکت...