دلم میخواد از،سرکوه امامزاده شاه نظرمومن، تاااا روستاهای باغ اناری وجنگل بلوطی اطرافش تااا دشت پایه کوهها پیاده راه برم، بدوم، راه برم بدوم، بشینم، گریه کنم، فکر کنم فکر کنم و...
غروب بابا ته دشت با ماشین سوارم کنه بریم خونه
اینکارو زیاد میکردم، هر یه کیلومتری بابا جلو پارک میکرد تا میرسیدم میرقت یه کیلومتر جلوتر و...
و بابایم، چه خوب متوجه نیازم میشد، به دشت به راه رفتن و به کوه رفتن و به دور دور در شب ...
بابا... نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده...
خدایا، خودت میدونی چی داره بعت میگه دلم