روایتهای منقطع
اگر تکههایی از یک کل منسجم باشند بله
ولی وقتی قطعاتی از یک کل منفجر باشند ، هرچقدر هم زیبا نوشته شده باشند ، نشر نور ندارد
روایتهای منقطع
اگر تکههایی از یک کل منسجم باشند بله
ولی وقتی قطعاتی از یک کل منفجر باشند ، هرچقدر هم زیبا نوشته شده باشند ، نشر نور ندارد
خسته ام خدا
توی این مسیری که داشتم میگفتم
قلبمو یه جایی بین راه گم کردم
انگار از دستم افتاده، از وسط بساطم سر خورده افتاده
شما ندیدین؟
لطفا اونو به سینه ام برگردونید
زنده میخوامش
لطفا
وقتی استاد، که اینهمه سال دلم جرم بود به جلسه قران و درس او مریض شده بود
با اینکه جز چندتا حمد شفا هرروز خوندن کاری نکردم
ولی دلم لرزید
گفتم این اساتید کسانی هستند که بخشی از رحمت و هدایت خدا از زبان و نفس اینها به ما رسیده
و من به اندازه کافی اشتداد عزم و انبات لحم پیدا نکردم از این جریان رحمت که بخوام مستقل پیش برم
چقدر سخته
خداکنه که سایه این اساتید از سر ما کم نشه
ولی در کنارش
فکر کن
اینهمه وقت کلام حق رو خدا به انحاءمختلف به گوش ات رسانده باشه ولی تو هنوز جان آگاه نشده باشی
هشدار داده شدم
فکرشو بکن
یه بچه بعد دوسال هی بازهم شیر بخوره بخوره، تا کی؟
یعنی دیگه بعد دوسال شیرمادر نه برای اون خوبه و نه به مادر تکلیفه
احساس کردم بهره بردن از اساتید هم همینه
از یه جایی به بعد باید فیتیله ات از مدل دستی به جام بادهطور روشن بشه
هی استاد توش نفت نریزه، یعنی دیگه خودت باید منبع نور بشی بعد یه مدت نور خوردن و نور اشامیدن از دست استاد
خودسوز باید شده باشی
دلم گرفت
در تعامل با ارحامیکه نماز نمیخوانند
حجاب ندارند
دین را تیکه تیکه قبول دارند و ندارند
و آخرت را انکار میکنند
ولایت که هیچ
و دیگر موارد
ولی ادمهای با مرام
سالم
بدون کینه مرض و اغراض و آزار هستند
چه میکنید؟
درس خوندم.از مادیات خفن و عناوین شیک و پر تمطراق گذشتم به سمت معنویت حرکت کنم
ولی میترسم
تا کی در زمین بازی غلط توپ بزنیم
خداوندا
قوت طرح ادبیاتی عطا بفرما
اینها هنوز هم میگن زن و مرد
هنوز هم نمیفهمند نگاه سیستناتیک باید داشته باشند
مردم علوم انسانی جزیرهای عمل میکنند
مثل چرخ دندههایی هستند که هرکدام به یک آرمیچر ضعیف وصله و یه چراغ کوچولویی پرکه کوچولویی به خودش بسته و میچرخه و میگه ببین حقیقت همین یه نخود مور و یه مورچه بادیه که من تولید کردم
مردم علوم انسانی هنوز نمیفهمند این چرخ دندهها همه باید کنار هم با یک چیدمان منطقی قرار بگیرند و غول تر از این ارمیچر اسباب بازیها بیاد و موتور محرکه بشه و یه عالمیروشن بشه و نسیم خنک به عالمیبباده که غبار جهل زدوده بشه
متاسفم که از علوم مهندسی منطقی کار تیمیبفهم نگاه سیستماتیک دار، حل مساله کننده
به امید و آرزویی وارد علوم انسانیای شدم که حتی اندازهی یه دستگاه پیس میکر برای قلب بیمار هم نمیتونه همفکری و کار تیمیو نگاه سیستماتیک داشته باشه
ای مهندسی عزیزی که بنابود به واسطهی خوندن تو اپلای کنم و به توصیه معلم فیزیک مدرسه سمپاد عزیزم برم خارج و پول در بیارم و با نگاه سیستماتیک و کار تیمیمرزهای علم رو جابجا کنم و در نهایت ابزار خفنی در دست علوم انسانی خوندهی ایدئولوژی داره سیستمیاندیش تغییر در عالم ایجاد کن مساله حل کن باشم
خواستم مثلا خودم جای اون باشم
نشد
سخت بود
نتونستم در اکوسیستم علوم انسانی نفس بکشم
ریاضیات دلم برات تنگ شد
فیزیک جانم مدتهاست از حل کردن مسالههات تازه نشده
هزاران هزار کاغذی که روی تن شما با اتود پنج دهم مسالههای خقنگ حل میکردم رفتید
نه به اون مادیات منسجم مسجل رسیدم
نه به این معنویت ماده ران
تمام نشه خدا
از اتفاقی که برای زندگی پسرعمه افتاده قلبم خوف کرد
کاش دنیا رو جای زیباتری میکردیم ما ادمها
کاش همونطور که برا وسایل برقی و الکترونیکی کاتالوگ طراحی میکنند
برای زندگی مشترک هم کاتالوگ میدادند به آدمها
و کاش مثل معاینه فنی ماشینها
معاینه فنی زندگیها داشتیم
حالا که نداریم
کاش چندنفر چندنفر باهم تصمیم میگرفتیم مرد راه باشیم و به هر سختی شده بچههای خوبی تربیت کنیم
چقدر زندگیها راحت به سمت متلاشی شدن پیش میرن، اینقدر که ادمها نگاهشون خودمحورانه تر میشه هرروز
همینکه یک نفر به مشکل بربخوره و ببینه اطرافیان چقدر راحت جدا شدن از هم دیگه
فکر جدایی یکی از گزینههاش میشه.
وقتی کنکور داشتم، بابا حتی نگذاشت کنکور دانشگاه آزاد ثبتنام کنم و استدلالی داشت که الان میفهمم چقدرررر درست بوده
بابا میگفت حتی یک امید و یک امکان برای قبول نشدن در دانشگاه و رشتهی هدفت برای خودت باقی نگذارش
تا تمام قوای تو متمرکز بشه روی موفقیت
اگر یه راه روز مبادایی باز گذاشتی، همهی همتت جمع نخواهد شد
راست میگفت بابا
همینکه ادم راه فرار از زندگی و جدایی رو پیش روی خودش باز ببینه دیگه همهی همت و تمام قواش برای موفقیت و سربلندی ژندگی مشترک بسیج نمیشه یک نفر با طلاق فقط سرنوشت زندگی خودش رو تغییر نمیده
حتی این اتفاق منحصر به زندگی بچههاش هم نمیمونه
از حد خانوادههاشون هم فراتره این اثر
اندازهی یک نفر چراغ سبز نشون میده به بقیه که در چالش افتاده زندگی مشترک شون...
قبول دارم که حقایق عالم، قواعد کلی عالم تگروه ثابتند و غیر متکثر، لما در هین حال در اقلیم وجود هر شخص بومیسازی میشه پیاده سازی شون
قضیه احکام و تفصیل پیام الهی...
ولی اگر کسانی که معرفتی، طریقی، زاه از چاه شناختنی بلد شده اند، با زبان بومیاقلیم وجود خودشون هم که شده تجارب زندگی دنیایی و عقل و منطق و حساب کتابشون رو بگن
یه مهندس این وسط پیدا میشه چراغ روروشن کنه از این بادبزن و تخت و شلنگ به حقیقت فیل پی ببره
خلاصه مطلب اینکه
لطفا اگر قطع طریقی داشته اسد، هرچند با چشم تواضع خودتون کم، بفرمایید تا بیاموزیم
ذر فرزند پروری
در همسرداری
در علم اموزی
در هر ساحتی از ساحتهای حیات مادی و معنوی...
بگید لطفا
ناشناس باشناسی
از روزی که تصمیم گرفتم تا حرفی برای دفاع از حرف منظم(شعر)ی که نوشتم، پیش خدا نداشته باشم. به جای اینکه اندوختههامو غنی کنم. خاموش شدم...
یه قدم زدن بی پایان توی عصر دم غروب توی یه دشت که تا جایی که پاهام توان داره تمام نشه نیاز دارم...
با افق یه کوه دور
و یه نسیم ملایم...
دنیای
بابا...
دلم پر میزنه...
ولی دو دقیقه بیشتر طول نمیکشه مکالمه ام...
با همین لال قلمیکه گرفتم، با همین پر شکستگی
من از تو بر نگردم...
یادم نمیره...
روح من به دست باد
توی همون نگاه کردن به صورتهای فلکی حین رانندگیهای شبانهی شما مونده...
توی همون نفس تازه روی قلههای کوه نوردیهای پدر دختری نوجوانی مونده...
بابا...
دلتنگم
و تنها وقتی مادر شدم حال والد به فرزند رو که درک کردم... تونستم قدر شما رو بدونم...
دریای خلیج فارس... رودخانهی نامههای جمعه...
دور دورهای بی مقصد طووووولانی توی دشتها کوهها...
پیاده...
سواره...
خدای بابا، بابا را عزتمند بدار، تا ابد،،، بابا را سلامت نگه بدار تا آخر...
نفس تازهی بعد از باران و دنبال تو توی دشتها سوال پرسیدن و جواب شنیدن ...
بابا...
بی نهایت دلتنگم...
سایهی پدر را اگرچه دورم از او بر سر ما حفظ بفرما خداوندانزدیک شدن هم فضل تو و رزق لا یحتسب بندهی تو است
عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ
وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ
وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
تعداد صفحات : 2